تازه چه خبر؟ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : سکوت
مزرعه دار دوم، مدام او را تهدید می کرد که اگر این دفعه نیز زورگویی کند و سهم آب او را ببرد، هر چه دیده از چشم خودش دیده و این بار برخورد خواهد کرد و از این حرف ها...! بعد از کلی دعوا و داد و قال، مزرعه دار قوی تر، با چوبی که در دست داشت، دایره ای بر روی خاک، دور مرزعه دار دوم رسم کرد و گفت: من آب را به سمت مزرعه خودم می برم، تو هم اگر جرأت داری از این دایره ای که کشیده ام پا بیرون بگذار تا دمار از روزگات درآورم. این را گفت و آب را به سمت مزرعه خود منحرف کرد و از آنجا دور شد. در تمام مدتی که او داشت آبیاری می کرد، مزرعه دار دوم داخل دایره بود و وقتی شب شد و آبیاری تمام شد، به همراه پسرکش به سمت روستا حرکت کردند. پسرک که خط و نشان کشیدن های پدر را از یک سو و انفعال و تسلیمش از سوی دیگر را دیده بود، لب به سخن گشود که پدر جان! چرا هیچ نکردی؟! و پدر نیز برای این که مقابل پسر ضایع نشود، بادی به غبغب انداخت و گفت: پسرم! تو ندیدی! او گفته بود پای از دایره بیرون نگذارم ولی تا شب صد بار پایم را بیرون دایره گذاشتم و هیچ کاری نتوانست کند!
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |